منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 48
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 101851
|
همه سیب های دنیا مال من
به سراغ وبلاگ من اگر می آیید/
نظری نرم وآهسته بداهید/
که مبادا ترک بردارد! /
صفحه نازک مانیتور من..../
پنج شنبه 91 آبان 25 :: 3:1 عصر :: نویسنده : فرشته .م
چشم هایم را بسته ام ،خیال را به جان خریده ام . مسافر راه حقیقت شده ام ،مسافر راه کربلا. باید چشم دل را باز کنم . هنوز هم می توان آن روز که سفره قیامت برپا شده بود را حس کرد. لابد شب وروز به هم آمیخته اندکه روز کوچ کرده بود وشب از پهنه دشت فراری شده بود ،لابد کوه ها یک لحظه پودر شده بودند . لابد آتش هم وقتی خیمه هارا آتش زدند، قلبش از شدت درد به سوزش در آمد. لابد همه کوه وبیابان ، آب وآتش وعشق دست به دست هم دادند تا لحظه های آن روز تاریخ شوند . من که نبودم آن روز اما وقتی آن تیر زهرآلود را مجسم می کنم که آن میوه ی شیرین را سخت نشانه گرفت ، هنوز حتی خیالش آتشم می زند. نمی دانم قیام بود یا قیامت ، نمی دانم زخم بود یا شهادت . لابد قیامت بود که هنوز هم حتی خیالش پیرم می کند وشاید قیام بود که پرچم سیاه ظلم دود شد . پس این درد چیست که بر دلم هنوز سنگینی می کند ؟ ولابد جام شهادت همه را مست کرده بود که همه به دنبالش می دویدند . به تو می رسم اینک ،با کوله باری که بار خستگی بر دوش می کشند ، با چشمانی که از تاریکی خسته اند وتشنه نورند وتمنای اشک را دارند ، با صدایی که وقتی نامت را زمزمه می کنند از گرفتگی، دل را به لرزه می اندازد. زمان به دور خود می چرخد ودل زمین چه میگیرد وقتی لحظه ها از تو خالی می شود ای سرور حقیقت ، ای رهبر دل خون جاده های پر گره ی قیام ، ای حسین ، هنوز دل ها دارند در عطش عشق تو می سوزند . همه جا آه است ، همه جا درد ، دل ها ضعیفند، سست اند ، پر از نیازند . ما را شفاعت کن ، مارا شفا بخش ، بازهم طبیب دل ها شو، ای پرچم حق بار دیگر معجزه کن .... موضوع مطلب : مذهبی |
||