منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 72
کل بازدیدها: 101971
|
همه سیب های دنیا مال من
به سراغ وبلاگ من اگر می آیید/
نظری نرم وآهسته بداهید/
که مبادا ترک بردارد! /
صفحه نازک مانیتور من..../
سه شنبه 91 اسفند 15 :: 12:1 عصر :: نویسنده : فرشته .م
رانند ه تاکسی پیرمردی بود با موهای نقره ای بلند.ماشین بوی عطر خوبی می داد و حسابی تر وتمیز بود. باید جایی می رفتم وحسابی دیرم شده بود .ماشین را در بست گرفتم .آن روز صبح هوا ابری بود و خیلی دلتنگ بودم . کمی که از را ه را رفتیم بی مقدمه پرسیدم )) ببخشید آقا! میشه یه سوال بپرسم ؟)) گفت: (( بفرمایید)) گفتم : (( شما چرا زندگی می کنید؟)) پیرمرد جا خورد لبخند کمرنگی زد و گفت: (( چرا اینو می پرسید؟)) گفتم : (( همین جوری..از هرکس پرسیدم جوابشو نگرفتم واقعا می خوام بدونم چرا شما زندگی می کنید؟)) گفت : (( به خاطر عشق)) گفتم :(( عشق به چی ؟)) گفت : (( عشق به همه چیزای خوب عشق به بهشت )) تا اسم بهشت را شنیدم گفتم : (( همون جواب همیشگی . همه همینو می گن . برای بهشت .برای دنیای پس از مرگ مگه ما برای مردن زندگی می کنیم ؟ امید به قیامت درست وآرام بخشه اما منو قانع نمی کنه .)) و پیر مرد شروع کرد به توضیح دادن . پیرمرد می گفت: وقتی عاشق دنیایت باشی ، دوست داری زندگی کنی و دوست داشتن بزرگ ترین دلیل برای زندگی کردن است. می گفت: من تک تک نفس هایم رو دوست دارم . درخت ها، آدم ها ، خودکار ها ،ماشین ها ، رنگین کمان ها ،غصه ها ، کلمه ها ، حتی خودم را دوست دارم . بودنم را کارهایم را شدنم را . نه این که فکر کنی زندگی ام آنقدر رو به راه و مرفه است که اینقدر شاد و راضی ام . نه ! یک عالمه مشکل دارم اما مشکلاتم را هم دوست دارم . چون لازمند وبه من یاد می دهند که بهتر زندگی کنم ... پیرمرد سرعت ماشین را کم کرده بود وبرایم می گفت ومی گفت... حرف هایش را می بلعیدم و اعتراف می کنم که از دوسال پیش تا امروز هیچ جوابی بهتر از جواب او برای سوالم پیدا نکردم . گاهی وقت ها فک می کنم ، بعضی آدم ها بهشت را در همین دنیا پیدا می کنند ... دنیایتان بهشت و روزتان شاد و پر انرژی باد. ((برداشتی از دفتر خاطرات ز.م )) موضوع مطلب : |
||