سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ

فرشته .م/ متولد دی،عاشق سیب در انواع مختلف، حامی دو آتیشه کودکان و چاکر رفقا
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 27
بازدید دیروز: 10
کل بازدیدها: 100290
همه سیب های دنیا مال من
به سراغ وبلاگ من اگر می آیید/ نظری نرم وآهسته بداهید/ که مبادا ترک بردارد! / صفحه نازک مانیتور من..../
شنبه 91 اسفند 5 :: 10:47 عصر ::  نویسنده : فرشته .م       

دو سه روز بعد، یک بعداز ظهر بارانی بود که آقای سامان را توی راه پله ها دیدم.

  -سلام آقای سامان

-چه سلامی آقا! مگه شما مدیر این ساختمان نیستید؟چرا تو این ساختمان صدای سگ می آد؟

-صدای سگ؟

-به !معلومه خبر ندارید.

ودست مرا گرفت وبرد در خانه آقای گلبیدو زنگ را فشار داد.در که باز شد،

اول یک سگ گنده ی پشمالو در چارچوب در نمایان شدوبعد آقای گلبید.

من که با دیدن سگ تعجب کرده بودم ،گفتم: آقای گلبید شما دیگه چرا ؟

مگه نمی دونید که نگه داشتن سگ توی ساختمان ممنوعه؟

-تا وقتی خروس تو این ساختمون باشه سگ هم هست.

گفتم: نه آقای گلبید شما باید هر چه زودتر این سگ رو از این جا ببرید بیرون .

سگ هم نجسه، هم بیماری زا. توی این ساختمون ده ها آدم زندگی می کنند.

-اگه نخوام ببرم بیرون چی؟

در این لحظه آقای سامان پایش را بلند کرد وگفت: اگه نبری باهمین لگد...

که یک دفعه سگ شروع به پارس کرد.آقای سامان ترسید و پرید پشت من سنگر گرفت.

آقای گلبید روبه سگش کرد وگفت: آروم باش سامان!

با این حرف چشم های آقای سامان گرد شد، آمد جلو وگفت: چی؟سامان؟ دیدید آقا؟دیدید؟

اسم سگشو گذاشته سامان! دیدید چقدر توهین می کنه؟

-یعنی چی آقا مگه فقط اسم شما سامانه؟من دیدم سامان اسم قشنگیه ،اسم سگمو گذاشتم سامان. شما اگه ناراحتید، اسمتونوعوض کنیدوبذارید سیمان!

این را گفت و رفت تو ودرراه به هم زد .

آقای سامان داد زد:پس بجنگ تا بجنگیم آقای قزبید.

ادامه دارد...




موضوع مطلب :