منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 21
کل بازدیدها: 102704
|
همه سیب های دنیا مال من
به سراغ وبلاگ من اگر می آیید/
نظری نرم وآهسته بداهید/
که مبادا ترک بردارد! /
صفحه نازک مانیتور من..../
سه شنبه 91 اسفند 8 :: 11:56 عصر :: نویسنده : فرشته .م
چند روز گذشت .یک روز در خانه ام با شدت به صدا درآمد، در را که باز کردم ، آقای گلبید را دیدم که چهره اش خبر از واقعه ناگواری می داد. -سلام آقای گلبید. -چه سلامی ؟چه علیکی؟تو که مدیریت نداریخوب سمتت را تحویل آدمش بده. -چی شده آقا؟! - می خواستید چی بشه؟ باغچه مثل دسته گلم خراب شد! -برای چی؟ -یعنی چی برای چی؟ تشریف بیارید خودتون ببینید. ومرا کشید پای پنجره ، بیرون را نگاه کردم .یک دفعه خشکم زد. یک شتر مرغ گنده توی محوطه ی بیرون ساختمان داشت برای خودش می چرید. آقای سامان هم روی صندلی نشسته بود وبرای شتر مرغ سوت می زد. سریع خودم را به آقای سامان رساندم. -آقای سامان زود این بازی را جمع کنید. -سلام آقای مدیر منظورتونو نمی فهمم. من اهل بازی نیستم. -خودتونو به اون راه نزنید ، شما و آقای گلبید آرامش ساکنین این ساختمونو بهم زدید زود بساط این جک وجونورا رو جمع کنید. -ای آقا... شتر مرغ که خوبه. مشکلی نداره. یه حیوون آروم،بدون دردسر. تازه گوشت، پوست وتخمشم مورد استفاده قرار می گیره. بعد رو به شتر مرغ کرد وگفت : آهای قزبید! بیا به عمو سلام بده. با این حرف آقای گلبید داد زد:دیدید آقای مدیر؟ این آقا داره لج بازی میکنه، اسم منو گذاشته رو شتر مرغش. گفتم: شلوغش نکن آقا اسم شما که گلبیده . آقای گلبید گفت: چه فرقی داره هر دوتامون که بید داریم! تلفن همراهم را درآوردم وشماره 110 را گرفتم. ادامه دارد... موضوع مطلب : |
||