سلام به همه دوستای عزیز راستش فردا 20دی ماه و روزمهمی برای منه آخه تولدمه یک سال بزرگتر شدم یا به عبارتی یک سال پیر تر شدم نمیدونم تا این جای راه چطور عمل کردم خوب ،بد....؟وقتی دارم با خودم فک میکنم  تو ذهنم میاد

که هان حواست کجاس ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یک سال گذشت چی جمع کردی واسه خودت ؟به قول خودمون این همه گذشت الان چند مرده حلاجی؟؟؟؟؟؟؟

 وقتی به روزایی که گذشت فک میکنم می بینم  چه زود گذشت !!!!تا به خودمون اومدیم شد پیر شدیم رفت

وقتی اینو میگم خندم میگیره آخه مامان میگه تو تازه اول جوونیته !!این حرفا چیه ؟؟

از این مسائل گذشته تصمیم گرفتم فردا یه خونه تکونی را ه بندازم البته علاوه بر مرتب کردن اتاقم که شتر با بارش گم میشه وباید حتمامرتب بشه میخام دلمو بتکونم حسابی توری که تا 20دی ماه سال آینده برق بزنه !!!!

میخام ببخشم وبخشیده بشم...

میخام مهربون تر باشم تا باهام مهربون تر رفتار بشه

میخام قدر شناس تر باشم تا قدرمو بیشتر بدونن

میخام دل هیچ کس روامسال نشکنم تا کسی دل نازکمونشکنه

میخام اطرافیانمو بیشتر دوست داشته  باشم

میخام امسال رو طوری سپری کنم  که سال دیگه اگه مردم یا زنده موندم بگم خدایا ممنونت بهم فرصت  خوب بودن رو دادی

نمیدونم شاید فک کنی دارم شعارمیدم ولی اینا شعار نیست اگه حرفام به دلت نشست بدون از دلم براومده

خلاصه از این فرصت استفاده می کنم واز همه تون میخام منو به خاطر همه بدی های که ندانسته در حقتون روا داشتم

ببخشید .....قول میدم جبران کنم اگه عمری باقی بود

خداجون میدونم بنده مطیعی نبودم میدونم بعضی وقتا گول شیطون رو خوردم اما تواونقد رئوفی اونقد بزرگی که مطمئنم من 

گریز پا ی رو می بخشی قول میدم اصلاح بشم قول مردونه چون خیلی دوست دارم عاشقتم!!!!!!!!!

از همتون بابات تبریک ها ،نظرات، پیامک ها و کادو هاتون و ازهمه مهم تر اینکه بیادم بودین ممنونم خیلی دوستون دارم

میگن روزتولدت هرچی از خدا بخای بهت میده من از خدا میخام که بهترین ها رو براتون رقم بزنه

راستی فردا رو به خودم و همه ی متولدین این روز صمیمانه تبریک میگم

تا پست بعدی ، خدایتون حافظ      

هوا سرد است!

دلها بارانی!

وقت خانه تکانیست !

برخیز صدای چلچله می آید !

فضای خانه شیدایست

بوی تازگی ،ترنم لحظه ها ی با تو بودن

آه ...

خستگی ام را از تن برون خواهم کرد!

زیر چتر سبز تو

تولدی دوباره

بشتاب به سوی من!

آغوشم هلهله ی تورا سر داده است !

چشمانم به در دوخته شده اند !

شمع های کیک تولدم نفس های تورا برای خاموش شدن می خواهد!

بهترین هدیه تولدم

فریبا ی من ،عاشقانه دوستت دارم

فکر می کردم اگر روزی کودکم پرسید چرا بزرگ می شویم؟چه جوابی در برابر پرسش او دارم!بگویم بزرگ می شوی تا خوشی ها رافراموش کنی؟به او بگویم بزرگ می شوی تا مجبور شوی عروسک ناز و کوچکت را کنار بگذاری و تنها آرامش شبانه ات را از دست بدهی...؟به او بگویم بزرگ می شوی تا مثل من ندانی که چرا بزرگ می شوی...؟به او هیچ گاه نخواهم گفت!نمی خواهم اکنون که می تواند عروسک ناز و کوچکش را بغل بگیرد و به بازی های کودکانه ی خود فکر کند ذهنش را به این سو ببرمم و بداند که اگر بزرگ شود هیچ نمی شود!!!اما اگر بزرگتر شد به او خواهم گفت که گریه ی قشنگش هنگام تولد به چه دلیل بوده است.به او می گویم که با آمدنش مرا شاد کرده است.وقتی که با آمدنش از آغوش گرم خدا جدا شد تا به مجموعه ای از امتحانات سخت او وارد شودُ امتحاناتی که هر چند در آن پیروز می شوی اما زمانی به تشویق کردنت داده نمی شود چرا که امتحانی دیگر آغاز می شودُ .این حرف ها را وقتی به او می زنم که بتواند حرف هایم را با مسابقات کودکانه اش مقایسه کند و درک کند که فرق بین این پیروزی ها و شکست ها در چیست.این ها را به او خواهم گفت تا مانند من تصور نکند که این دنیا با کمی تلاش دنیایی گلستان می شود

او باید بداند که ما بزرگ می شویم تا سال ها در آزمونی سخت آزموده شویم تا بعد از سال ها پخته شدن بفهمیم که بزرگ شده ایم و بزرگ شدن فقط همین بوده استِ همین....!!!

از کتاب دل نوشته ها اثر پرستو پور گیلانی

میدونم یه بار دیگه روز تولد اومده

 چی بگم ، خدا به ما عمری داده